خبرگزاری «حوزه» تقریر درس این مرجع فقید شیعه را به علاقه مندان مباحث فقهی تقدیم میکند.
از روایات استفاده میشود که نماز مغرب، وقتی وجوبش فعلی می شود و جواز افطار برای صائم، وقتی ثابت می گردد که ذهاب حُمره مشرقیه واقع شود. یکی از آن روایات، معتبره عبیدبن زرارۀ است که قاسم بن عروۀ از او نقل می کند. از ظاهر این روایت، استفاده شده «کما بیّنّا» که وقتی حُمره مشرقیۀ زایل شد، وقت نماز مغرب داخل می شود و شخص صائم می تواند افطار کند.
* تلازم میان خفای قرص شمس و زوال حُمرۀ مشرقیۀ و آثار آن
نكته: در روایات وقت ظهر و عصر (وسايل الشيعه/4/126/ح5) آمده است كه: «اذا زالت الشمس دخل وقت الظهر والعصر جمیعاً إلا أنّ هذه قبل هذه ثم أنت فی وقت منهما جمیعاً حتی تغيب الشمس» ذهاب حُمرۀ مشرقیۀ نداشت، ظهورش این بود که قرص شمس مخفی بشود، ولکن اگر این روایاتی که الان می خوانم تمام بشود و جمع عرفی را نیز مقدم بداریم، در آن روایت هم باید دست ببریم و بگوییم: آن جا هم که «ثم انت فی وقت منهما حتی تغيب الشمس» دارد یعنی «تزول حُمرة المشرقیۀ» آن که می گوید: «واتموالصیام الی اللیل، اذا دخل اللیل وجب الافطار» یعنی حُمرۀ مشرقیۀ زایل بشود.
این که بعض از فحول فقها (رحمهم الله) می گویند: وقتی قرص سقوط کرد ولکن حُمرۀ مشرقیۀ نرفته است، اگر کسی نماز ظهر و عصرش را نخوانده، به قصد ما فی الذّمۀ بخواند، یعنی محتمل است روز محسوب بشود، یعنی هنوز شب و «تغرب الشمس» نشده است، چون این روایات فرمود: «اذا ذهبت الحُمرة فقد غربت الشمس»، غروب شمسی که انتهای نهار می باشد، هنوز نشده است. لذا می گویند: قبل از ذهاب حُمرۀ مشرقیۀ کسی بخواهد افطار کند، صومش درست نیست. چرا؟؛ به جهت این که معلوم نیست شب شده باشد، آن ها هم که استصحاب نهار یا استصحاب وجوب صوم را معتبر می دانند، می گویند: مقتضایش این است که باید روزه را ادامه بدهد. لذا می گویند: کسی نماز را نخوانده، به قصد ما فی الذمه بخواند و روزه را افطار نکند، یا به نحو فتوا و یا به نحو احتیاط واجب، و نماز مغرب و افطار را بعد از زوال حُمرۀ مغربیه بگذارد. سرّش این است که این مرحله که در این روایات هست که «اذا ذهبت الحمرة من هذاالجانب من المشرق فقد غاب القرص» این روایات اگر تمام باشند، ظهور آن روایات را هم از اعتبار می اندازد و می گویند بر این که وقتی ذهاب حُمرۀ شد، آن وقت غروب شمس می شود. یعنی مرحله ثانیه از غروب الشمس موضوع حکم است نه مرحله اولی.
* ابن ابی عمیر و رُواتش
از روایاتی که به این نحو دلالت، استدلال شده است، یکی از آن ها روایت أبان بن تغلب (وسايل الشيعه/4/174/ح 5) است «عن محمدبن یحیی عن محمدبن الحسین عن ابن ابی عمیر عن اسماعیل بن ابی ساره عن أبان بن تغلب قال: قلت لأبی عبدالله (ع)؛ أیّ ساعة کان رسول الله (ص) یوتر» یعنی نماز وتر ـ نافله بعداز نماز شب ـ را می خواند «فقال علی مثل مغیب الشمس الی صلاة المغرب» آن مقداری که از غروب شمس تا نماز مغرب فاصله است. این روایت من حیث السند اشکال دارد، چون گفتیم: اسماعیل بن ابی ساره مجهول است، ولو راویش ابن ابی عمیر است. این روایت دلیل است بر این که کلامی که شیخ در عُدّه [العده/1/154] فرموده است که جماعتی هستند «لایرون ولایرسلون الا عن عمن یوثق به» و یکی را محمدبن أبی عمیر ذکر کرده است، درست نیست. زیرا ایشان از اسماعیل بن أبی ساره روایت کرده است که وی مجهول است. خیلی از اهل رجال متعرّض این شخص نشده و او را اصلاً ذکره نکرده اند و خود شیخ نیز ذکر نکرده است.
لذا این روایت من حیث السند، تمام نیست و من حیث الدلاله هم تمام نیست، چرا؟ چون ندارد «علی مثل مغیب الشمس الی زمان وجوب صلاة المغرب» زمان وجوب نماز مغرب ندارد.
* بکربن محمد أزدی
روایت دیگر، روایت بکربن محمد (وسايلالشيعه/4/174/ح6) است: «محمدبن علی بن الحسین باسناده عن بکربن محمد» بکربن محمد ازدی عمر طولانی داشته است، لذا کلینی (ره) غالباً روایاتی که از امام صادق (ع) نقل می کند با چهار یا پنج واسطه از امام صادق (ع) نقل می کند. یکی از آن روایات روایت بکربن محمد أزدی است، او امام هادی (ع) را هم درک کرده و از اصحاب امام هادی (ع) است. صدوق و شیخ هم به اسنادش از او نقل می کند. «محمدبن الحسن باسناده عن أحمدبن محمدبن عیسی عن علی بن الصلت عن بکربن محمد» روایت من حیث السند صحیحه است، «عن أبیعبدالله (ع) أنه سأله سائل عن وقت المغرب، فقال: انّ الله یقول فی کتابه لابراهیم: (فلما جن علیه اللیل رأی کوکباً)» ستاره را دید «(قال: هذا ربی) [انعام/76]» گفت: این رب من است «فهذا اول الوقت» امام فرمود: رؤیت کوکب، اول وقت نماز مغرب است، وقتی که ستاره دیده شود «وآخر ذلک غیبوبه الشفق و أول وقت العشاء الاخرة ذهاب الحمرة و آخر وقتها الی غسق اللیل یعنی نصف اللیل» وقتی که ستاره پیدا شد اول وقت نماز مغرب است. امام (ع) این گونه فرمود: وقتی ذهاب حُمرۀ مشرقیۀ واقع شود، از طرف مشرق ستاره پیدا می شود. این ذهاب حُمره غالباً علامت دخول وقت است، چون بعضی ستاره ها هست که خیلی روشن است و آن ها قبل ذهاب حُمرۀ مشرقیه پیدا می شوند، به همین خاطر این علامت، علامت رؤیت غالبی است، لذا این روایت گرچه سندش صحیحه است، ولکن دلالتش ضعیف است و بر ذهاب حُمرۀ مشرقیه دلالت نمی کند.
* موثقه عبدالله بن وضاح و بحث رجالی راجع به غضایری
از نمونه این روایات در مقام یکی موثقه عبدالله بن وضاح (وسايل الشيعه/4/176/ح14) در این روایت دارد: «و عنه» عطف است به اسناد شیخ، عن الحسن بن محمدبن سماعه، سند شیخ به حسن بن محمدبن سماعه صحیح است. حسن بن محمدبن سماعه واقفی است، لذا روایت موثقه می شود. «و عنه» یعنی از حسن بن محمدبن سماعه «عن سلیمان بن داود» وی از «عبدالله بن وضاح» نقل می کند که هر دو را نجاشی توثیق کرده است، ولو این که غضایری تضعیف کرده است، لکن مکرر گفتیم که تضعیفات غضایری قابل اعتماد نیست. چون غضایری معروف، استاد نجاشی، کتاب رجالش به دست ما نرسیده است. این که غضایری چه کسی است و این کتاب مال کدام غضایری می باشد، ثابت نشده است. احتمال داده اند که این، مجعولات در کتب رجالیه باشد، خیلی از أجِلّا در این کتاب تضعیف شده اند. لذا به آن اعتنا نمی شود گرچه علامه به آن اعتنا می کند. قرائنی هست که این کتاب اعتباری ندارد، درباره عده ای از أجِلا که همه آن ها را توثیق کرده اند، ولی او تضعیف کرده است. یکی از آن ها سلیمان بن داود منقری است که تضعیف او به درد نمی خورد، پس روایت مذکور من حیث السند معتبر است.
اما من حیث المضمون: عبدالله بن وضاح می گوید: «کتبت الی عبدالصالح» یعنی موسیبن جعفر (ع) نوشته است «یتواری القرص» قرص شمس مخفی می شود، یعنی پوشیده می شود «و یقبل اللیل» لیل به طرف ما اقبال می کند، یعنی سیاهی شب «ثم یزیداللیل ارتفاعاً» این سیاهی بیشتر می شود «و تستتر عناالشمس» شمس از ما مستتر شد لیل آمد؛ این سؤال معنایش این است که این امر استمراری است، نه این که یک روز اتفاقاً شمس حجاب داشت، پشت حجاب افتاده است. این عمل، در بلد ما استمرار دارد، «یتواری القرص و یقبل اللیل ارتفاعاً و تستتر عناالشمس و ترتفع فوق الليل حمرةً و یؤذن عندناالمؤذنون أفاصلّی حینئذ» شمس که فوق الجبل مستتر شد، حُمره مرتفع شده است، ظاهر «ترتفع» هم یعنی حمره فوق الجبل مستتر شد، حُمره مرتفع شده است، چون فوق الجبل قمه است، قمۀ الرأس اختصاص به سر انسان ندارد، از سر هرچیزی که در طرف مشرق است حُمرۀ مشرقیه زایل شده است «أفصلی حینئذ و افطر ان کنت صائماً او انتظر حتی تذهب الحمره التی فوق الليل؟» یا منتظر بشوم که این حمره مشرقیه ای که فوق جبل در طرف شرق است، از بین برود؟ «فکتب الی» امام (ع) این گونه نوشت: «فکتب الی أری لک» من برای تو مصلحت می بینیم «ان تنتظر» که منتظر بشوی «حتی تذهب الحمرة» تا حُمره زایل بشود «و تأخذ بالحائطة لدینک» در دین خودت احتیاط کن.
* فرق شبهه حکمیه با شبهه موضوعیه در مسأله
تارةً؛ سائل شک در موضوع خارجی را فرض می کند، می گوید: «یابن رسول الله» ما نمی دانیم قرص شمس غایب شده است یا نشده است؟ نمی دانیم این زن را که می گیریم خواهر رضاعی من است یا نه؛ این شبهه موضوعیه است که حکم برای سائل معلوم است، اخت باشد نمی شود گرفت. امام (ع) ممکن است بفرماید: وقتی نمی دانی احتیاط کن و او را نگیر. یا وقتی که نفهمیدی شمس غروب کرده است یا نه، احتیاط کن! یعنی منتظر باش تا یقین کنی که غروب بکند؛ و یک وقت شبهه، شبهه حکمیه است، از امام (ع) سؤال می کند: «یابن رسول الله» انسان زنی گرفته که از شوهر قبلی دختری دارد، اگر انسان، آن زن را گرفت و دخول کرد آن دختر ربیبه می شود، ربیبه برای این شوهر مَحرم است. آیا اگر این ربیبه پسری بزاید، این پسر یک زنی بگیرد، آن زن هم یک دختری را بزاید، آن دختر مَحرم می شود؟ دختر اولاد ربیبه هم بر این شوهر مَحرم میشود یا نه؟ این شبهه حکمی است، یعنی حکم واقعی را نمی داند. این جا معنا ندارد امام بگوید: احتیاط کن، چون وظیفه امام بیان حکم واقعی است. می فرماید او هم ربیبه است، ربیبه لازم نیست که دختر بلاواسطه زن انسان باشد. یا می فرماید نه، ربیبه باید دختر خودش باشد، دختر مع الواسطه به درد نمی خورد. امر به احتیاط معنا ندارد، مناسب با شأن امام نیست.
آن هایی که در مانحن فیه به این روایت استدلال کرده اند، گفته اند: مفروض این است که در طرف افق غربی حاجبی نیست «تواری» قرص شمس، در طرف مشرق می دانیم که غروب مخفی شده است، مسلک عامه هم همین جور است که وقتی شمس غایب شده، افطار می کنند «و یؤذن عندناالمؤذنون» ولکن در طرف شرق فوق جبل حُمرۀ هست، افطار کنم؟ من هم لاحق به آن ها بشوم؟ با آن ها نماز بخوانم یا صبر کنم؟؛ شبهه حکمیه است که آیا موضوع وجوب نماز مغرب و جواز افطار، ذهاب حمره یا تواری قرص است؟ امام (ع) می فرمود: صبر کن حُمرۀ برود، امر به احتیاط می کند. این امر به احتیاط با امام (ع) مناسب نیست. آن ها می گویند: این ها موارد تقیه بود، چون امام (ع) باید حکم واقعی را طوری بگوید که به شیعه صدمه ای نخورد. لذا فرمود: کار شما صحیح است لکن من احتیاط می کنم. این اشکالی ندارد و عناد مخالفین را هم بر نمی انگیزد.
منبع: هفته نامه افق حوزه
نظر شما